گفتاری پیرامون "از هرج و مرج هنری و ادبی تا محدود ساختن قدرت ساختارهای جدید"

 

جایگاه فرد و گزاره هرج و مرج در ادب و هنر در تقابل با اشکال غالب قدرت به منظور محدود ساختن مداوم گفتمان های غالب قدرت

 

((گفتاری پیرامون "از هرج و مرج هنری و ادبی تا محدود ساختن قدرت ساختارهای جدید"))

 

پیش گفتاری از آلتوسر برگرفته از "خوانش سرمایه" (1970)

روبنا (اشکال فرهنگی همچون هنر و ادبیات ) بر زیربنا (اقتصادی) تاثیر گذار است. بنابراین هنر میتواند منجر به انقلاب شود و موجب آن است.

 

آنچه امروز حلقه ی مفقوده ی تحلیل گفتمان انتقادی (یا سایر رویکرد های ایدئولوژیک تحلیل گفتمان) است، عدم بررسی جایگاه فردیت در تقابل و شکل گیری دیگر گفتمان هاست. با فرض صحیح پنداشتن ادعای سابق رویکرد انتقادی (همچون فوکو) به شکل گرفتن فردیت به عنوان ابژه گفتمان ها باز هم مساله ی تقابل فردیت در مواجهه با گفتمان ها و شکل دادن به گزاره های متضاد و نهایتا شکل گیری گفتمان های جدید مبحثی است که چندان مورد توجه قرار نگرفته است. تقابل گفتمان ها با یکدیگر و یا با گفتمان های غالب با روش هایی همچون تعارض تمدن ها و گفت و گوی تمدن ها مورد ارزیابی قرار گرفته اند. اما مساله ای که بتواند عملکرد فرد در تقابل با گفتمان های غالب را مورد ارزیابی قرار دهد هنوز هم تا حد زیادی مسکوت مانده است.

 

فردیت در تقابل با گفتمان غالب از هر دو جنبه گفت و گویی و تعارضی، شانسی برای مطالبه خود خارج از ساختار های تعیین شده ی این گفتمان ها نخواهد داشت چرا که در صورت تعارض معمولا بنا بر ذات دیگر گفتمان ها یا هضم شده، یا نادیده انگاشته شده و یا سرکوب میگردد و در سطح گفت و گویی نیز با توجه به غلبه ی صدای گفتمان غالب در اشکال مختلف رسانه های جمعی، ایدئولوژیک، و شبه گفتمان های تابعه امکان نمو و نمود را از صدای فرد خواهد گرفت. در چنین حالتی کشمکش فرد و گفتمان غالب در ابتدای امر ممکن است نه در شکل یک اعتراض زبانی اشکار که معمولا با مواجهه جدی گفتمان غالب است، بلکه در قالب هرج و مرجی پدیدار گردد که میتواند خو درا در پوشش هنر و ادبیات همچون استعارات، نمادها، جنون و تظاهر به دیوانگی، تظاهر به نادانی و پرسش مباحثی خارج از چارچوب های حکمی و ترویجی گفتمان غالب مطرح نماید.

 

 امتیازی که این نوع ادبی هرج و مرج در مقایسه با سایر اشکال گفتمان ساز دارد این است که خود در بردارنده ی مفهومی بنیادین از آگاهی است که با اشاره تضاد آمیز به گزاره های حکمی یک گفتمان غالب در شکل تجربیات روزانه قابل ادراک جمعی بیشتر است  و در عین وجود در بطن استیلای گفتمانی دیگر نیز دربردارنده ساختارهای زبانی جهت محدود کردن قدرت گفتمان غالب با افزایش آگاهی و مطالبه است. این نوع هرج و مرج زبانی خود گفتمان ساز است اما هنوز در سطح فردی است. نکته جالب آنکه اگر شکل گیری یک گفتمان مبتنی بر آگاهی از نوع و به دلیل هرج و مرج در گزاره های حکمی یک گفتمان غالب باشد نه تبلیغ ایدئولوژیک  با بار احساسی، جایگاه فردیت در شکل گیری یک گفتمان در تقابل با گفتمان غالب تثبیت شده است چراکه افراد بخشی از این نوع از گفتمان اند نه مصرف کننده و تابع بی چون و چرا، بلکه شکل دهنده ی آن هستند و ذات هرج و مرج بنیادین در این نوع گزاره ی متضاد خود در تعارض با مفهوم سلطه است.

 

 ساختار این نوع گزاره ی متضاد معمولا در اشکال انقلاب ها و تغییرات بنیادینی که جهت اصلاح یا بازسازی و نوسازی در ساختارها ایجاد گردیده مشاهده میشود و در عین حال نقطه ی مقابل آن یعنی تبعیت از یک گفتمان نوپا با تاثیر پذیری احساسی از ایدئولوژی غالب نیز مشهود بوده است که نقش آگاهی از دلایل و ماهیت هرج و مرج را به مراتب کمرنگتر کرده اند. همچنین باید توجه نمود که در صورت توفیق این نوع از هرج و مرج ها حتی در بهترین حالت باز هم به نوعی قدرت گفتمانی تبدیل و بنا بر سرشت نه تنها دیگر گفتمان ها بلکه دیگر صداهای فردی که در تقابل با آن ایجاد میشوند را هضم و تحریف، یا نادیده و یا سرکوب خواهد نمود. شکل گیری این نوع عملکرد تضاد آمیز با گزاره های حکمی یک گفتمان غالب از این امتیاز برخوردار خواهد بود که همواره با ایجاد هرج و مرج در اشکال تثبیت شده ی آگاهی همواره قدرت گفتمان های غالب را محدود نماید. نهایتا باز هم هرج و مرج هایی که در سطح فردی در تقابل با مفهوم آگاهی تثبیت شده ی یک گفتمان غالب در اشکال مختلف بوجود آمده، آگاهی میبخشد تا به قدرت گفتمانی دست یابد و این روند در راستای تقابل با قدرت غالب همواره ادامه خواهد داشت. این نوع از تعارض با ایدئولوژی غالب علی الخصوص در چیرگی توجیه شده انواع ساختارهای سرمایه داری و استیلای نظام مبتنی بر دارایی چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی مسلما جایگاه دیگر اشکال زبانی را در دست یابی به سلطه یک گفتمان غالب محدودتر خواهد کرد و از این رو ممکن است واکنش نهایی این نوع از گفتمان های غالب تغییر برخی از گزاره های حکمی و بنیادین خود به منظور حفظ سلطه باشد.

 

آنچه هدف از این مبحث بوده است بررسی جایگاه فردیت پیش از شکل دادن به گفتمان چه در اشکال آگاهی محور (همچون گزاره مبتنی هرج و مرج در تقابل با استیلای یک گفتمان) یا در مقابل آن، تبلیغات ایدئولوژیک احساسی (همچون مفاهیم کیفی آزادی، زیبایی، حق و حقوق در سطح زبانی و یا بهره گیری از کشته سازی در برخی انقلاب ها) و یکی از اشکال تقابل با گفتمان غالب در پوشش هرج و مرج در اشکال تثبیت شده ی آگاهی که از یک نهاد قدرت ارائه شده است بوده که نسبت به تقابل مستقیم در برابر گفتمان های دیگر که در معرض هضم، سرکوب یا نادیده گرفتن شدن آنهاست جای رشد بیشتری یافته و قدرت غالب گفتمان را محدودتر می کند. این نوع از هرج و مرج و نیز اشکال مقابل و متفاوت با نمود ادبی و هنری آن همواره در طول تاریخ چه پیش از مدرنیته (در سح جهانی) و بعد از آن وجود داشته اند.

 

ن. بهداروند / (1399.03.07) / بارانگاه/



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: